به گزارش شهرآرانیوز «آن قدر آدم رک و صریحی هستم که حد ندارد.» راست میگفت، صراحتش در ۹۶ دقیقه گفت و گوی بی وقفه برایمان ثابت شد؛ از رفتار با همکارانش گرفته است تا جواب هایش به سؤالاتمان که بااطمینان، بی نگرانی و بی سانسور بیان میکرد. اگر پیگیر خبرهای شهر در شبکههای اجتماعی باشید، احتمالا نام عباس عابدینی را با خبرهای تلخ از سوانح رانندگی و نیز محدودیتهای ترافیکی مشهد میشناسید.
مرد سپیدپوشی که روبه رویمان نشسته است و از سه ستاره درشت روی سرشانه هایش پیداست که درجه سرهنگی دارد، تا چند روز دیگر هجدهمین ماه خدمت به زائران و مجاوران امام رئوف در کسوت رئیس پلیس راهنمایی ورانندگی مشهد را پر میکند. از سوابق کاری اش همین قدر بدانید که از پایان خدمت هشت ساله اش در سیستان وبلوچستان، بازگشتش به مشهد و مدیریت در بخشهای مختلف راهور خراسان رضوی و مشهد، یازده سال میگذرد. بقیه نکات درباره زندگی شخصی، دغدغههای کاری، دیدگاه سیاسی و انتقادهایش به دستگاههای مختلف را در سؤال و جواب هایمان بخوانید؛ سؤالاتی که در دو صفحه کاغذ A۴ نوشته بودیم و با وجود تمدید چندباره زمان جلسه، بازهم چندتایشان ماند برای شاید فرصتی دیگر.
در سازمان ما مدیر پروازی نداریم. خراسان آن قدر مدیرپرور است که از پشت هر میزی میتواند یک نفر بلند شود برای مدیریت.
ماهی در دریا بزرگ میشود. مشهد هم حکم دریای ایران را دارد و مسئولان را آبدیده میکند. هیچ جای ایران مشابه اوضاع مشهد در بیست وهشتم ماه صفر را ندارد؛ درگیری راهور مشهد برای ترافیک تابستانی و نوروزی هم همین طور. در اربعین، موضوع مدیریت ترافیک در مهران پیش میآید، برای عبور چند نفر از مرز؟ حدود ۲ میلیون نفر. در همان ایام در مشهد ۵ میلیون مسافر حضور دارند.
جالب این است که از کل کشور بسیج میشوند برای کمک به مهران، اما حتی یک گروه غیرخراسانی در مشهد و استان کار ترافیکی انجام نمیدهد. چون ما داد نزدیم که کمک لازم داریم و به قول معروف، بیلمان را به دست خودمان دسته کردیم. سردار هادیان فر، رئیس پلیس راهنمایی ورانندگی فراجا، کمتر از دو ماه پیش در همین ساختمان، ملاقات مردمی داشتند. صحبت که میکردم، باورشان نمیشد که ما این دست مأموریتها را با این تعداد نیرو داریم انجام میدهیم. همین امروز، پنج تیم اسکورت داریم. جزو وظایفمان است و باید انجام بدهیم.
با افتخار، زاده و بزرگ شده شهر آیسک شهرستان سرایان از توابع خراسان جنوبی هستم؛ شهری با تاریخ چندهزارساله که باستان شناسان خارجی در آن مشغول به کاوش هستند؛ و متولدِ...
اول فروردین ۱۳۵۷.
در دبیرستان علوم تجربی خواندم. از امیدهای پزشکی بودم، اما سال آخر دبیرستان را خوب درس نخواندم و در رشته بهداشت محیط، دانشگاه علوم پزشکی مشهد قبول شدم. با وجود مخالفت شدید خانواده، ترم دوم انصراف دادم، چون علاقهای به این رشته نداشتم و به دانشگاه پلیس آن زمان یا همان دانشگاه علوم انتظامی امروز رفتم؛ سال ۱۳۷۶. درسم را تا مقطع کارشناسی ارشد رشته مدیریت ترافیک ادامه دادم.
از اینکه سرخود تصمیم گرفتم و به حرف آنها گوش نکردم، شاکی بودند. من اخلاقهای خاصی داشتم آن زمان. مثلا یک بار که از دانشگاه پلیس آمدم شهرستان، اخم وتَخم پدرم را دیدم، به دلیل همین موضوعی که گفتم. همان روز برگشتم دانشگاه. تصور کنید کسی که از خانه رفته و چند ماه در یک محیط پادگانی بوده است، با ذوق وشوق به خانه بیاید و ۱۰ دقیقه بعد، دوباره ساکش را بردارد و برگردد همان جایی که بوده است. رفتم و یک سال تمام نیامدم. آدم لوسی نبودم.
بله، خیلی! محکم هم برخورد (لبخند). اخلاق خوبی نبود. از پدر و مادرم عذرخواهی میکنم. باید خیلی تلاش کنم برای اینکه رفتارم جبران شود. الان از من راضی اند خداراشکر. از این بابت ممنونشان هستم.
متأسفانه سه تا بچه بیشتر ندارم. یکی دانشجوی علوم پزشکی بیرجند است، دیگری پایه نهم و بچه کوچکم، کلاس دوم ابتدایی. به نظرم کم هستند بچه هایم. از همان اول دلم دو تا پسر و دو تا دختر میخواست، اما فعلا دو تا پسر دارم و یک دختر.
نه، اصلا! هیچ قاعدهای ندارد. از وقتی مسئولیت پلیس راهنمایی ورانندگی مشهد را به عهده گرفتم، هجده ماه میگذرد. در این مدت یک بار هم مرخصی نرفته بودم. هفته پیش با وجود آماده باش کامل به دلیل هفته فراجا و بازگشایی مدارس، سردار تقوی (فرمانده انتظامی استان) لطف کردند و به خاطر خانواده ام با مرخصی چندروزه من موافقت کردند. خیلی روزها آن قدر کار دارم که ظهرها هم در دفتر کارم میمانم. چون اهل خوردن ناهار بیرون از خانه نیستم، همان وعده صبحانه هست معمولا تا شب که باز برگردم خانه.
اینجا ما چیزی به اسم ساعت کاری مشخص نداریم. آنهایی که در شهر خدمت میکنند، شروع ساعت کارشان شش ونیم صبح است، اما به عنوان مثال به دلیل صبحگاه مشترک امروز، دیشب اعلام کردم که ساعت ۵:۴۵ خدمت همکاران خواهیم بود. ظهرها اگر و فقط اگر، اتفاق خاصی نیفتد، میتوانند ساعت یک ونیم برای حضور و غیاب اقدام کنند.
نه، اصلا! مثلا تا چند ماه پیش که شبها مستمر ورزش میکردم، در جیب کاپشن ورزشی ام، بی سیم هم میگذاشتم و حین نرمش، دورادور وضعیت ترافیکی آن محدوده را هم بررسی میکردم. بی سیم میزدم به همکاران که فلان کار را برای ترافیک این محدوده بکنید. تعجب میکردند از اینکه محدوده گزارش شده دوربین ندارد. به فرض که دوربین هم میداشت، در دفتر کارم نبودم که به دوربینهای شهری دسترسی داشته باشم. تا اینکه یکی از سربازان راهور من را با لباس شخصی دیده بود و معمای همکارانم حل شد.
من به خاطر پستم مزایایی نمیگیرم. نه فقط من، همه رؤسای قسمتهای مختلف و معاونتهای نیروی انتظامی استان هم همین طور هستند. یعنی فیش حقوقی بنده با کارکنانم تفاوت آن چنانی ندارد که بگوییم این تفاوت، ناشی از مسئولیتمان است. در برخی ادارات همین شهر، داریم نمونههایی را که روز اول جذب، حقوقشان از من به عنوان سرهنگ با ۲۵ سال سابقه خدمت و مدرک ارشد، بیشتر است.
بگذارید این طور جوابتان را بدهم. میدانید درد چیست؟ اینکه آقای نماینده محترم خراسان، زمانی که موضوع سختی کار نیروی انتظامی دارد در مجلس شورای اسلامی مطرح میشود، میگوید این شغل تفریحی است! خیلی خوش غیرت هستند واقعا!
۳۰ میلیون؟! نزنید این حرفها را (لبخند). از این خبرها نیست. میگویم فیش حقوقی ام را همکاران بیاورند تا از نزدیک ببینید.
نه! من با علاقه آمدم، نه از سر ناچاری. البته قدیم، اوضاع این طور نبود و حقوق ما نسبت به خیلی از کارمندان بیشتر بود. اینها در رضایت بخشی و تحمل سختی کار تأثیر داشت. اوضاع کنونی منصفانه به نظر نمیرسد. نظم سازمانم را دوست دارم. مشابهش را حتی در سایر ارگانهای نظامی نمیبینم، اما تبعیضی که برای کارکنان آن نسبت به بقیه کارمندان وجود دارد را نه. دیدگاه من این است که دلایل عقب ماندگی حقوق و مزایای پلیس از زمان ریاست یکی از رؤسای جمهور شروع شد. بررسی دیدگاه هایش از بدو پیروزی انقلاب نشان میدهد هیچ وقت به نیروهای نظامی دیدگاه مثبتی نداشته است.
اگر تأثیر نداشت، الان خیلی از همکاران بنده با ۲۵ سال خدمت درخواست بازنشستگی نمیدادند.
بله!
استعلام بگیرید از بخش مبارزه با فساد نهاد ریاست جمهوری تا ببینید کدام دستگاه کمترین آمار را دارد. پلیس از پاکترین ارگانهای جمهوری اسلامی است. برخی چیزها در بوق و کرنا میشود. شماره اختصاصی ۱۹۷ برای دریافت همین موارد است. رسیدگی به تخلفات احتمالی نیروهای راهور، با بنده هم نیست. خود سازمان تصمیم میگیرد و به شدت سخت گیرانه عمل میکند. میدانم که این برخورد سخت گیرانه، در بقیه دستگاهها در این حد نیست. دو هفته قبل خودم به مدیرکل حراست یکی از دستگاهها تخلفی را گزارش دادم که اگر در نیروی انتظامی رخ داده بود، سر متخلف گوش تا گوش بریده میشد. دیروز شنیدم که گزارشم به آن دستگاه مؤثر واقع شده است و دارند کارهایی میکنند.
در حالت کلی تعداد پلیس در ایران با دنیا را نباید با هم قیاس کنیم، چون قیاس مع الفارق است و ما خیلی کم هستیم. پلیس سال هاست که سیاست جذب نکردن نیرو را دنبال میکند. الان نیروی پلیس مشهد از نیروی سال ۱۳۸۰ که بنده وارد شدم، کمتر است.
میگویم که در جریان باشید، ولی ننویسید.
برخی انتظارات مردم اشتباه است؛ مثلا در تشخیص دستگاه مسئول ترافیک شهر باید آنها را روشن کرد. به نظرتان مسئول ترافیک شهر کیست؟
اصلی ترینش کیست؟
۳۲ ارگان در زمینه ترافیک مسئول هستند، اما اسمی از آنها نیست. هشت ارگان وظیفه اصلی ترافیک را برعهده دارند که راهور یکی از آن هاست. بر اساس تقسیم بندی راهور فراجا، سهم پلیس در این زمینه حدود ۱۵ درصد است. مسئول اصلی ترافیک شهر شهرداری است که طبق قانون، ۶۰ درصد مبلغ جریمههای درون شهری، مستقیم از خزانه دولت به حسابش واریز میشود و وظیفه دارد امکاناتی مثل دوربینهای کنترل ترافیک شهر را نگهداری و تعمیر کند، اما من به تازگی در جلسهای که در راهور استان برگزار شد، در حضور رئیس شورای همتا و دیگر مسئولان، کاملا مستند اثبات کردم که تعداد دوربینهای فعال شهر از تعداد آنها در سال ۱۳۹۳ هم کمتر است.
مسئول اصلی ترافیک شهر همان دستگاهی است که وظیفه دارد برای شهر خودروبر سنگین تهیه کند تا وقتی مشابه حادثه اخیر رخ داد و کمپرسی ده چرخ رفت آن طرف بزرگراه پیامبر اعظم (ص) و دو نفر را کشت، فوری بشود مصدومان یا متوفیان را بیرون کشید و راه مردم را باز کرد؛ مردمی که حقشان نیست ساعتها پشت ترافیک بمانند.
در کشور عراق از نظر ترافیکی هیچ چیز درستی ندیدم، مگر خودروبرهای خوب که تا تصادف میشد، کامیون را با بار و یدک کش مثل پر کاه بلند میکرد و راه مردم باز میشد. همان روز که این تصادف اتفاق افتاد، پشت بی سیم گفتم تا به اصطلاح مهندسهای شاغل در دستگاه مربوط که به مطالبه یک ونیم ساله راهور برای خودروبر سنگین میخندیدند، بشنوند و خودشان بیایند تریلی قیچی کرده را جمع کنند.
ما در مشهد بولواری داریم به اسم وکیل آباد که چون مسیر جایگزین نداریم، از آن انتظار بزرگراه داریم. فروشگاههایی در آن راه اندازی میشود که به پلیس هیچ ارتباطی ندارد، اما ترافیکش فردا پلیس را درگیر میکند. چرا فروشگاه طلاییه باید بیاید در حاشیه بولوار جانمایی شود و مسبب پارکهای دوبله شود؟
پارک دوبلهای که در حاشیه بزرگراه، مساوی با مرگ است، اما بازهم میبینی مردم این تخلف خطرساز را انجام میدهند. شمای راننده در آن محدوده با سرعت ۸۰ درحال حرکت هستید که یک باره به بن بست تخلف راننده دیگری که دوبله پارک کرده است، برخورد میکنید. چه کسی باید اینها را جواب بدهد؟ شما اگر شبها بخواهید از هاشمیه به بولوار سیدرضی و برعکس وارد بشوید، در ترافیک میمانید. چرا؟ چون ۱۰ تا ساندویچی آنجا جانمایی شده است.
کدام دستگاه به آنها مجوز داده است؟ خودش بیاید و جواب ترافیک را هم بدهد. هر شب چند نفر نیروی راهور باید آنجا باشند، وگرنه هاشمیه و سیدرضی قفل میشود. خرابی خودرو در شهر ۳۳۰ درصد نسبت به سال قبل افزایش دارد. خودرو پارس صفر کیلومتر در بزرگراه پلوسش در میرود، درحالی که این خودرو فقط هشتصد کیلومتر راه رفته است! خودروساز دارد آشغال تولید میکند. مردم ترافیک را میبینند و من باید جوابش را بدهم، چون به اشتباه، پلیس را ۱۰۰ درصد مسئول ترافیک شهر میدانند.
با معاونت مربوط جلسه میگذاریم و هم سو و موافق هستیم درباره ضرورتها و نیازها. با مدیر قبلی آن هم که فردی بسیار شریف است، همین رویکرد را داشتیم؛ اما نمیدانم چرا اتفاقهایی که باید، به نفع شهر نمیافتد. انگار حرفشان خریدار ندارد. انگار برخی افراد که در لایههای پایینتر قرار دارند، تصمیم گیر هستند.
شما فکر میکنید چقدر باشد؟
در شهری که باید ۴ میلیون نفر را پوشش داد، ۱۰۰ کیلومتر معبر بزرگراهی دارد و ۱۰۰۰ کیلومتر معبر درون شهری، به ازای هر ۲۰ هزار نفر یک پلیس راهور داریم حدودا. به قرآن قسم که در مشهد کسی به اندازه پلیس راهور جهادی کار نمیکند.
بیش از نیروهای کادر و کارشناسانمان، ۲۷۰ نفر.
سال هاست که پلیس به جای جذب نیروی انسانی، سیاست هوشمندسازی را دنبال میکند. ظرفیتهای قانونی مثل بند الف ماده ۱۰۸ قانون برنامه ششم توسعه هم هست، برای تهران و هفت کلان شهر که مشهد هم جزو آنهاست.
ضعیف است. با حجم زائران و مجاورانش اصلا نمیخواند. دوربینهای کنترل ترافیک یک نمونه اش بود که مثال زدم. نرخ جریمهها هم مزید بر علت شده است.
ما از جریمه و مبلغ زیاد آن استقبال نمیکنیم، اما یکی از ابزارهای کار بنده، همین اعمال قانون علیه متخلفها و نرخ جرایم است. شمای خبرنگار میآیید دغدغه مردم را مطرح میکنید که در فلان معبر، شبها کامیون و تریلی پارک میشود. بچههای مردم در کوچه بازی میکنند و این وضع باعث نگرانی خانوادهها شده است.
میپرسید چرا پلیس اعمال قانون نمیکند. چشم، اعمال قانون میکند، اما مالک یک ماشین ۸ میلیارد تومانی، تره خرد میکند برای جریمه ۲۰ هزار تومانی؟! خنده دار است اصلا. مادری که صبح یک شکلات میگذارد داخل کیف بچه مدرسهای اش و قیمت آن شکلات از جریمه پارک دوبله در اطراف مدرسه بچه بیشتر است، به این جریمه اهمیت میدهد؟! بنابراین جریمه اش را میدهد و دوبله پارک میکند تا خودش بچه را برساند.
باید بین ظرف و مظروف تناسب وجود داشته باشد. پلیس با کدام ابزار باید اعمال قانون کند؟ در حالی که نماینده مجلس که قانون گذار است و اکنون درگیر انتخابات و تریبون و جلب مجدد اعتماد مردم برای جذب رأی، با افزایش نرخ جریمهها مخالفت میکند. دارم از نمایندهای صحبت میکنم که مخالفت در مجلس برابر افزایش رقم جریمهها را او رقم زد، وگرنه راهور ۱۰ تخلف عمدتا حادثه ساز را پیشنهاد کرده بود که جریمه هایش افزایش پیدا کند. به تازگی زنگ زدند به من که در فلان جلسه شرکت کنید؛ آقای فلانی، همان نماینده را که عرض میکنم، حضور دارند. قبول نکردم.
نه!
موظف نیستند که آمار بنویسند، اما من هم انتظار دارم از آنها که بتوانند گزارش کارهای روزشان را ارائه بدهند. اینکه چهارتا تصادف را جمع کرده باشند به عنوان مثال، کاری نیست که وقت صبح تا ظهرشان را گرفته باشد. اصلا شما بگویید که من به عنوان پلیس، اگر با تخلف برخورد نکنم خوب است یا تخلفها را نبینم؟
بله! پس چه کند؟ کدام تخلف رانندگی در شهر شما را اذیت میکند؟ یکی از آنها قطعا توقفهای نامتعارف است. نمونه اش خیابان صاحب الزمان (عج) بود که خودم افسر فرستادم از بس که خودروها بدجور توقف کرده بودند. صد خودرو را که وسط خیابان پارک کرده بودند، جریمه کرد. یک هفته پشت سرهم سی تا از صد تا خودرو کم و ترافیک کاسته شد، شمای شهروند ناراضی هستید؟ پریروز خودرو خودم دست کسی امانت بود. پیامکش آمد که جریمه شدید. زنگ زدم و تذکر دادم که چرا با تلفن همراه صحبت کردی؟ گفت اتفاقا الان فلان جا پارک کردم برای تشییع جنازه. زود میروم و برمی گردم. گفتم جریمه میشوی و بلافاصله هم جریمه شد. باید میشد. نشود که سنگ روی سنگ بند نمیشود، حتی با همین مبالغ اندک کنونی.
نه. دو سیم کارت دارم داخل همین گوشی موبایل. اتفاقا داشتم میرفتم مرخصی، به سردار تقوی (فرمانده انتظامی خراسان رضوی) گفتم: سردار دلم میخواهد یک خط تلفن بگیرم که فقط شما شماره اش را داشته باشید، از بس که تلفنم زنگ میخورد. گفتم، اما انجام ندادم. نمیتوانم یعنی. با خودم میگویم اگر کسی کار نداشته باشد که زنگ نمیزند. فرصت خدمت و کارراه اندازی هم که کم است، هرچند که جواب دادن تلفن در مسافرت، باعث گله کردن خانواده شده بود.
یکی از چیزهایی که آزارم میدهد، این است که روابط بر ضوابط غلبه کند. با همه توانی که دارم، جلو آن میایستم.
دیشب سی دستگاه خودرو متخلف را توقیف کردیم. تا نیمه شب تلفنم زنگ میخورد برای شنیدن وساطت این و آن. برخی فکر میکنند رئیس پلیس راهور مشهد باید همیشه بیدار باشد. آن قدر بی ملاحظه اند که به خودشان اجازه میدهند ساعت یک نیمه شب تماس بگیرند که آقا پسر ما را گرفتند، برادر ما را گرفتند، سخت نگیرید بهشان. یکی از تماسها مال یکی از همشهریانم بود. زنگ زد که مسافرم، چند تا لایی کشیدم فقط. قبول نکردم. خودروش به پارکینگ منتقل شد. صوت مکالمه تلفنی مان هست، اگر میخواهید بشنوید.
همگی خارج از سازمان هستند. تا الان حتی یک بار هم نشده است که سفارش از مدیران درون سازمانی داشته باشم.
بخشی از این تصور را نادرست و ناشی از بازنمایی غلط رسانهای میدانم. تنها چیزی که منتسب به راننده میدانم و تأیید میکنم، این است که در مشهد بیش از حد معمول و عرف، لایی کشیدنهای ریز و جابه جاشدن بین خطوط میبینیم. منظورم همین رفتار پرتکراری است که میبینی تا فاصلهای کوچک با خودرو جلویی ایجاد شد، یک خودرو دیگر میآید و خودش را در این بین جا میدهد، بدون راهنمازدن و بدون احتیاط.
اتفاقا خیلی از تصادفاتمان هم به دلیل این رفتار است و احتمالا با این تصور انجام میشود که باعث زودتر رسیدن میشود، اما در واقع باعث زودتر رسیدن نمیشود. اگر در یک مسیر طولانی مثلا از جاده شاندیز به سمت مشهد بیایید و ترافیک باشد، حتی اگر بارها هم لایی بکشید و بین لاینها جابه جا شوید، با آن خودرویی که خیلی آرام و آسوده در خط خودش رانندگی کرده است، در یک زمان و حتی شاید دیرتر از او به پل پرتوی میرسید. ثابت شده است که نظم در رانندگی تا ۱۶ درصد در روان سازی ترافیک تأثیر دارد.
فکر میکنم بله، اما این پاسخ مثبت به این معنی نیست که رفتار همه مردم با همکاران بنده ایده آل است. ماجرا قسمتهای تاریکی هم دارد. مثلا توهین یک زن و شوهر به دو نفر از همکاران بنده که چند روز پیش در میدان امام حسین (ع) رخ داد. آن قدر این رفتار زننده بود که از سازمان ترافیک شهرداری تماس گرفتند و ماجرای رصد لحظهای این رفتار را با من در میان گذاشتند. همه ماجرا هم بر سر این بود که چرا راه بسته است. ما گاهی مجبوریم مدیریت ترافیک را با بستن راهها اعمال کنیم. دیدگاه من درباره بدرفتاری اخیر این بود که مرتکبانش به دنبال اغتشاش درست کردن بودند. میخواستند مردم را تحریک کنند تا شعاری چیزی داده شود.
همان خانم جوان که با سرهنگ ۲۵ سال خدمت ما آن رفتار زشت را کرده بود، مادربزرگش و یک حاج آقایی را برداشته و آورده بود برای وساطت. به او گفتم تحصیل کرده به نظر میرسید خانم! به شما نمیآید بی فرهنگ باشید. گفت: اشتباه کردم، مریض بودم، دندانم، کلیه ام و فلان جایم درد میکرد. رفتم بیمارستان فلان، پذیرشم نکردند و ارجاعم دادند به فلان جا. آنجا هم پذیرشم نکردند. جواب دادم: آن دکتر و پرستاری که تو را پذیرش نکرد، کتک زدی؟! نزدی! پس چطور است که بابت خطای نکرده به پلیس توهین میکنی؟ خواستی همکار من را تحریک کنی و بعد هم به مردم بگویی پلیس روی من دست بلند کرد؟ چطور این قدر جری و دریده شدید؟
آن خانم داشت کارهای مهاجرتش را میکرد. دغدغه اش این بود که مبادا برایش پرونده قضایی تشکیل شود. به دنبال حل ماجرا با رابطه بود برای اینکه آن ور آب برایش مشکلی پیش نیاید. این چیزی است که آدم را اذیت میکند. همین افراد همه اش تعریف خارج از کشور را میکنند که چقدر نظم دارد و فلان وبهمان است. در همان کشورهای خارجی که میگویند اگر با پلیس این طور رفتار کنند، در جواب چه رفتاری از پلیس میبینند؟
به تازگی دارد کمی بیشتر از قبل خودنمایی میکند.
ما در کشورمان خیلی چیزها را با هم اشتباه گرفتیم و جابه جا کردیم؛ مثلا همین موضوع رأفت اسلامی را درست تعبیر نکردیم. با رفتارهایمان مردم را گاهی به این سمت سوق میدهیم که هر کاری دوست دارید در قبال پلیس انجام دهید، چون پلیس هیچ واکنشی نشان نمیدهد. به باور بنده اقتدار پلیس را زیر سؤال بردیم با برخی کارهای نادرست.
یکی دیگر از دلایلش بازدارنده نبودن جرایم است. دلیل دیگرش این است که سازمان ما کارهایی را تقبل کرده است که اصلا به ما ارتباطی ندارد. راهور را درگیر کار غیرترافیکی میکند و حرمتها شکسته میشود. نکته دیگر این است که برخی شهروندان از حقوق شهروندی شان آگاه شده اند، اما به آن قانع نیستند. انتظار دارند هر چیزی که میخواهند، پلیس همان را انجام بدهد.
درحالی که این نیست. پلیسی که تا دیروز داشت به خاطر ضعف دستگاه مربوط و نبود تجهیزات، خودرو شهروند را در معبر هل میداد و برخی به آن گفتند عجب اقدام خداپسندانه ای، امروز برای عدهای این طور جا افتاده است که اگر پلیس، خودروشان را هل ندهد، طلبکارانه میگویند چرا؟ اجازه بدهید همین جا و برای بار دوم از ابتدای گفت وگویمان، یاد کنم از رئیس جمهوری که برای مردم پیامکهای حقوق شهروندی میفرستاد و اقتدار پلیس را پایین آورد و مطالبات مردم را بالا برد؛ دیدگاهی که همچنان وجود دارد و به این راحتی نمیتوان آن را عوض کرد. ما دنبال این نیستیم که مردم به حقوقشان واقف نباشند. ما میگوییم قانون، اصل و ملاک است و اگر به عنوان مثال، قانون میگوید پلیس حق دارد که راه را ببندد، باید تمکین کرد.
بله، بعید نیست. از حق نگذریم، برخی دادگاهها در این زمینه واقعا همراه هستند. اگر این همراهی نبود، در حق نیروهایمان خیلی ظلم میشد.
میانگین پانصد تا.
عوض شده است. ما شاهد تغییر رفتارها در بخشی از بدنه جامعه هستیم. نمیدانم میخواهید اینها را بنویسید یا نه. شاید خوب نباشد گفتنش. شاید به برخی مسئولان شهر بربخورد. چندی پیش، سروصدایی بلند شده بود مبنی بر اینکه در یک هفته (دهم تا هفدهم مرداد) چهار نفردر تصادفات وکیل آباد کشته شدند!
میگفتند پلیس راهور کجاست و دارد چه کار میکند؟! من عرض میکنم که اتفاق تازهای نیفتاده است. تصادفات پارسال وکیل آباد در بازه زمانی فروردین تا مهر ۹ فوتی داشت، امسال هم در همین بازه زمانی، همین تعداد. اما نکته مهم اینجاست که در متوفیان، شاهد تغییر رفتارهایی هستیم که اشاره کردم و این دارد تأثیر خودش را نشان میدهد.
از شش نفر که در مسیر برگشت از طرقبه شاندیز تصادف و فوت کرده بودند، تست الکل چهار نفر مثبت بود، درحالی که پارسال این طور نبود. چرا یک دخترخانم باید دستش قطع بشود درحالی که خواهرش هم یک ماه پیش از آن، در تصادفی دیگر کشته شده بود.
اینکه برخی مردم به سمت مشروبات الکلی متمایل شدند، به منِ راهور ارتباطی ندارد، اما تصادفش را من باید جواب بدهم؟ دیشب که عرض کردم سی خودرو توقیفی داشتیم، بیش از یک چهارمشان مخدر گل مصرف کرده بودند یا شرب خمر داشتند. به بیان دیگر، بمب متحرک بودند و به هرکس میزدند، او را میکشتند. کدام دستگاه پای کار است؟ دستگاهی که اگر از واحد پیشگیری اش بپرسی، میگوید تنها ارگانی که دارد کار میکند، خودم هستم؟!
برای برخی مردم ما حالتی ایجاد شده است که در کنار همه کارهای فرهنگی، اهرم فشار هم باید روی سرشان وجود داشته باشد؛ این از نکته اول. دیگر اینکه به دنبال این هستیم که تغییر رفتار مردم را با تغییر رویکردشان جبران کنیم. بخشی از کار از دست ما خارج است. مثلا بعد اقتصادی قضیه و گران بودن کلاههای ایمنی. دراین بین، چیزی وجود دارد که ما به آن میگوییم درک خطر از سوی خانواده ها. اینجا دیگر مخاطب من پلیس، خود فرد نیست؛ همسر و خانواده اش هستند.
اگر میخواهند پدرشان، شوهرشان، پدر فرزندشان یا فرزند جوانشان سالم برگردد خانه، باید از او بخواهند که کلاه ایمنی بگذارد سرش. به چه زبانی باید این تلخیها را با مردم در میان بگذارم و از ۹ مهر امسال بگویم که دو کامل مرد پنجاه ساله موتورسوار به دلیل استفاده نکردن از کلاه ایمنی، فوت کردند؟! جوان و هیجانی نبودند که بگوییم تک چرخ زدند.
یکی از آنها در پل سلام به سمت پل غدیر و دیگری در بزرگراه پیامبراعظم (ص) نرسیده به منزل آباد تصادف کردند، واژگون شدند، زیر خودرو رفتند و فوت کردند. ما در ارشادهایمان برای مجاب کردن مردم به اجرای قانون، به این سمت رفته ایم؛ به سمت پای کارآوردن خانواده ها.
۱۶۹۱ خودرو بیش از یک سال و ۳ هزارو ۶۰۳ موتورسیکلت بیش از شش ماه از توقیفشان میگذرد.
علت هایش مختلف است. برخی خودروها برای ترخیص به دستور قضایی احتیاج دارند. مالک برخی خودروها فوت کرده و ماجرا درگیر انحصار وراثت شده است و....
قطعا دارد. اگر فضای پارکینگی وسیع تری در اختیار داشته باشیم، میتوانیم به شکلی وسیعتر با خودروهای متخلف در شهر برخورد کنیم.
من ۲۴ اسفند ۱۴۰۰ به عنوان سرپرست انتخاب شدم و مهر ۱۴۰۱، حکم انتصابم به عنوان رئیس پلیس راهور مشهد خورد.
نه! من لباس سفید خدمتم را دوست دارم. با عشق آمدم به این سازمان و علاقه دارم. پای عهدم ایستاده ام.
با همه دردسرهایش. برخی موقعیتها هست که فقط خودت میدانی چرا آنجا مانده ای. شاید نزدیک منزلتان بوستانی باشد و ورزشکاری که تابستان و زمستان، صبح به صبح بیاید برای ورزش کردن، نفس نفس زدن و عرق ریختن. نمیدانی توی دلش چه میگذرد و به چه انگیزهای این کار را هر روز تکرار میکند. او با این کار، حس خوبی دارد و از آن لذت میبرد. من به کارم چنین حسی دارم.
خدمت بدون حاشیه هم در نیروی انتظامی وجود ندارد. کسی که کارکن باشد، بالاوپایینهایی را هم تجربه میکند. من هم آدمی بی حاشیه نبودم. رضایتمندیها و نارضایتیهایی وجود داشت، هم ما از فرماندهانمان و هم فرماندهانمان از ما. قرار نیست همه چیز به یک روال پیش برود یا اینکه همه از اخلاق و سلایق هم خوششان بیاید.
بله، هست. دستگاههایی را میبینم که بابت کار نکرده نیروهایشان از آنها تقدیر میکنند با پول بیت المال. فیش حقوقی شان یک چیز است و پاداش هایشان چیز دیگر. اگر روزی کاری انجام بدهند، فردای آن روز در بوق و کرنا میکنند و همایش و تقدیر و فلان برگزار میکنند. من حسرت روزی را دارم که بتوانم بابت خدماتی که کارکنانم انجام میدهند، در مناسبتها از آنها قدردانی کنم. البته نه به صورت فردی؛ این کار در سازمان ما شدنی نیست. تقدیر به صورت سازمانی منظورم است.
بله. همین طور که در تلفن همراهم میبینید، این فیش حقوقی مربوط به شهریور امسال است. من با کسورات حدود ۲۰ میلیون تومان حقوق میگیرم.